یا علی گفتیم و عشق آغاز شد!

اینجا کربلاست.....و اینها کربلاییانند....
تو را در این جمع چه کار!
« چه گویم که ناگفتنم بهتر است... »
بوی عجیبی می آید....تجلی عشق.....تو اینجا بودی ای عشق....
من همه جا دنبالت گشتم!.....حتی نزد اهلش هم نبودی.....
....او می گوید: شهید زنده باش!.....و خود شهید زنده است.

دیار عشق آدم عاشق می خواهد اما من که......
خیلی دلم می خواهد این سفر برای من بازگشت نداشته باشد...
ولی.....بادمجان بم آفت نداره......خلاصه که ما غسلشم کرده ایم.....
فقط کافیه دستت رو دراز کنی.....
«....خدایا! همه آرامش می خواهند و من بی تابی
همه سامان می خواهند و من بی سامانی 
همه سر آسوده می خواهند و من دل آسوده......»
.....سال نوتون مبارک و در پناه حق......

......نردبان این جهان ما و منی است
      عاقبت این نردبان افتادنی است
      لاجرم آن کس که بالاتر نشست
      استخوانش سخت ترخواهدشکست.......

.....به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست......

آغازی بر یک پایان

همه چیز رنگ رفتن به خود گرفته
.....فقط مانده من......که می خواهم بمانم!!
این بار نه به خاطر تو......من امروز فهمیدم که دیگر تو را هم نمی خواهم....
شیکاگو......چه می گویم؟......دلم اهالی آنجا را می طلبد!!....نه این هم درد من نیست.....
باید رفت؟....تو به من بگو.....بروم یا برایت بمانم؟!!!
خدایا!.....دوستم بدار. نه اندک بل طولانی ......
«.....و فردا دلم مشتی از خاکستراست...می پاشم در باد و می روم از یاد ! »