چه حس غمگینی است   وقتی بدانی باغچه نیز اشکهایش را  

از پس ساقه های لرزان به دست باد می دهد.                                                        

وقتی بدانی لرزش پنجره ها     از هیبت رنجهایی است

که در خویش نهفته دارند .                    

چه حس غمگینی است     وقتی بدانی خدا نیز تمام تنهایی اش را

در پس پنهان هستی نهان کرده است

تا این روح ژنده از قرابت ان به رعشه نیفتد . 

نظرات 6 + ارسال نظر
MB یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ق.ظ

خوش به حال روزگار..

جاناتان چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:40 ب.ظ

چه حس غمگینی ...

جریان زنده پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.zendeandishi.persianblog.com

سلام دوست من
هیچ راهی دور نیست اگر در آن راه زنده باشیم و زنده فکر کنیم. سری بزن و نظرت رو بگو.ممنون.

mermaid یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:56 ب.ظ

چه حس غمگینی است که هر بار این جا
را باز می کنم به روز نشده!
کجایی دختر؟:)

Solfa دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:47 ق.ظ

"چه حس غمگینی است وقتی بدانی خدا نیز تمام تنهایی اش را در پس پنهان هستی نهان کرده است تا این روح ژنده از قرابت ان به رعشه نیفتد ."
وقتی اینو خوندم هیو یه چی تو دلم ریخت پایین !
مثل خیلی وقتا که ...

زیبا بود .

یگانه یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://batouam.persianblog.ir

خدا نیز تمام تنهایی اش را..چه با شکوه!
و تنهایی ای چنین را جز با عشق نمی شود شناخت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد