به انتظارت

کاش دلتنگ شقایقها شویم
کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاسها خلوت کنیم
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا می رویم
جای بازی با صدای موجها     با صدای موجها گریان شویم!

شب و بیقراریهایم

ترس تمام وجودم رو فرا گرفته.....ترس از آینده.....از خواستن و شکست و .....
در نهایت بازگشت......یعنی ممکنه کارم به.....نه من از ارتفاع می ترسم.....
من خوب می شم....بعدآ .....نمی خوام آرزوهام رو با خودم به گور ببرم....بیا آرزوهامو بهت
بگم که زنده به گور نشن.....من می ترسم.....فقط دعا کن اگه دوستم داری!!!

قفل یعنی که کلیدی هست!.....

مجلس سوم

......«  زیبایی را اگروصف کنی از بین می رود » ......
....او هم با نتایج فکری من موافق بود.....تغییرات درونی....بعد.....سعادت.....
بعد آرزو ......حرفهایش آرامش داشت......
تازه می فهمم تنهایی واقعی چیه!!.....
حالاست که می بینم تنها کسم کیه...باید ادب می شدم!......  

......حول حالنا الی احسن الحال....
و دیگر هیچ......جز سکوت.......