و من هنوز گرفتار ان نخ تسبیحم !

مثل اینکه مغزم پوسیده......اخه بوی گندش داره خفم می کنه!
نصیحتهایی که در اخر بهم کرد قضیه رو طوری برام زنده کرده که گویا همه اون مدت توی دیروز اتفاق افتاده......« .....به خاطرش از خودت نگذر اما فرصت زیادی نداره.....مبادا یه اشتباهت این فرجه رو هم بگیره.....دیگه فرصت دیگه ای نمیدن ها!.....به خاطر خودت.....»
باشه....باشه....من که دیگه بچه نیستم...... « .....پس بچگی نکن!..... ».....
دکتر کسیه که اگه بگه........چه برسه به......


«
دنبال کسی نگرد که بتونی با اون زندگی کنی دنبال کسی باش که نتونی بدون اون زندگی کنی!!! »

نظرات 4 + ارسال نظر
شاپرک پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:48 ب.ظ http://shaparparak.blogsky.com

ضرورتی برای پیداکردنش نیست , حادثه است حادثه....

خودم پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ب.ظ

اره دربست حرفتو قبول دارم . این حرفم مخاطب خودشو داره!

پدرام جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:04 ب.ظ http://rainy-boy.blogsky.com/

سلام
متن قشنگی بود
امید وارم به اونی که میخواهیش برسی

این جمله آخرت بسیار زیباست منم از این جمله خاطره زیاد دارم
عاشقانه شاد باشی

[ بدون نام ] جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:29 ب.ظ

السلام علیک یا صاحب الزمان
دیروز به دیدار برادر رفتم....اومحرم اسرارمه.....به او گفتم....برادر جان ببین چگونه ام...نه توان در خانه ماندن دارم و نه دانشگاه رفتن...نه توان درس خواندن دارم و نه کلاس رفتن...نه از مجلس شادی لذت می برم و نه از صحبت با دوستان.....
برادر جان این عشق زمینی مرا اینگونه کرد....آن عشق الهی با تو چه کرد؟؟؟؟
الهم اجعل عواقب امورنا خیرا یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد