به ندای قلبم گوش بسپار

.....بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارم مباد کس را مخدوم بی عنایت!!!
 حضرتا!روحت شاد.....

فصل سوم : مناظره بین عقل و عشق

آری عقل می خواهد مرا به دست سرنوشت بسپارد
و قلبم مرا به ادامه راه می خواند......
.....« عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو »......
سید مرتضی معتقدست جایی هست که عقل و عشق یکی می شوند
.....و آن زمانیست که عقل به چشمه خورشید بپیوندد......
.........پس همچنان در حیرت میان عقل و عشق خواهم ماند!!!

یا ثار الله

محرم با خودش یه حرمت خاصی می آره.....
یه حس عجیب......نزدیکی خدا......
یه جور حس شرمندگی و خاکساری......
 و هر سال یه دنیا خاطره از خودش به جا میگذاره.
(التماس دعا)

من سراسر تشویشم
و او در برابر من......
 آرام و بی صدا
حرفهایم را می شنود
و آشکارا می خندد......

با تو اما بی توام

مرا فریب کن
و با خود ببر
هر کجا خواهی......
نمیدونم می تونم یا نه......نمی تونم......همه شادند اما من مضطرب!!
کمکم کن.....الان بیشتر از همیشه بهت نیاز دارم.....ای بی نیاز نیازمندان!